ارزیابی از بحران در "حزب حکمتیست "
با هیئت دائر حزب
یک دنیای بهتر: در چند هفته اخیر بحران در "حزب حکمتیست" به شکل بی سابقه ای سرباز کرد. "جناح اقلیت" و یا بهتر بگوئیم جناح "کورش مدرسی" زمانی که در اقلیت قرار گرفت و خط سیاسی مورد نظرش عملا حاشیه ای شد، دست به یک کودتای سیاسی – تشکیلاتی زد. رهبری "رسمی" این حزب را "غیر قانونی" اعلام کرد و حزبشان را دو شقه نمود. توجیهات این جناح را مطالعه کرده اید. میگویند رهبری حاکم با پلاتفرمش عملا از خود "خلع صلاحیت" کرده است. میگویند به این علت که قصد ایجاد یک "تغییر ریل" در سیاستهای حزب داشته، مشروعیت "قانونی" خود را از دست داده است. حتی میگویند وظیفه شان بود که دست به چنین اقدامی بزنند. نظر شما چیست؟ چه ارزیابی ای از این اقدام دارید؟
علی جوادی: اینها تماما توجیهات سیاسی غیر قابل قبول برای یک اقدام بیسابقه تشکیلاتی است. نام این اقدام را همانطور که اشاره کردید فقط میتوان کودتا گذاشت. کودتا یک روش شناخته شده سیاسی برای تغییر رژیمهای سیاسی توسط جریان کوچکی٬ عمدتا در طبقه حاکمه است. زمانیکه مجاری سیاسی موجود اجازه تغییر به جریانی را نمیدهد یا اینکه جریان مورد نظر نمیخواهد یا نمیتواند پیشبرد تغییرات سیاسی مورد نظر خود را از کانالهای موجود و رسمی و با بسیج سیاسی و سازمانی دنبال کند٬ دست به کودتا میزند. اما تاکنون کمتر سابقه داشته است که جریانی که به اسم "کمونیسم"٬ حال با هر تعلق جنبشی و طبقاتی٬ در درون تشکیلاتی که خود مشغول فعالیت است و تمام راههای سیاسی برای پیشبرد اهدافش باز است٬ دست به چنین اقدام ضد تشکیلاتی بزند. این سنت شکنی ضد کمونیستی را تماما باید به پای جریان "کورش مدرسی" در این حزب نوشت . آنچه در این میان واقعا تماشایی است استدلالاتی است که در دفاع از کودتای تشکیلاتی تولید میکنند. در این میان ما شاهد یک "خلاقیت" سیاسی هستیم. متوجه شده اند که "خراب" کرده اند. شروع کرده اند استدلالات "حقوقی" برای کارشان تراشیدن. نه شرمی٬ نه حیایی! آنچنان حق بجانب از کودتای درون تشکیلاتی شان دفاع میکنند که راستش مرغ پخته هم به تعجب میفتد.
اما دنیای سیاست و مبارزه کمونیستی دنیای کوچکی نیست. اگر جریانی در اقلیت قرار میگیرد٬ اگر حتی تمام راههای سیاسی برای تغییر و اکثریت شدن را در مقابل خود بعضا بسته می بیند٬ می تواند فراکسیون مورد نظر خود را ایجاد کند و یا حداکثر راه خود را جدا کند و تشکیلات دیگری را با اهداف مورد نظر سازمان دهد. این سنتی است که منصور حکمت در جنبش کمونیسم کارگری بجا گذاشت. جریانی که علی الظاهر هم که شده خود را "حکمتیست" می نامد نمیتواند دست به چنین توجیهات عوامفریبانه ای بزند. بدون تردید کسی این توجیهات را نخواهد پذیرفت.
این راهی بود که ما در "حزب کمونیست کارگری" دنبال کردیم. زمانیکه دیدیم تمام تلاشهای ما برای پیشبرد سیاست کمونیستی منصور حکمت در این حزب با مقاومت و تلاش جریان حمید تقوایی روبرو میشود، زمانیکه رسما اعلام کردند که باید از منصور حکمت عبور کرد، زمانیکه پلاتفرم ما برای تبدیل آن حزب به حزب "سازمانده – رهبر" انقلاب کارگری و "رهبری جمعی" با مقاومت غیر اصولی و غیر کمونیستی گرایش حاکم در این حزب به کناری زده شد٬ فراکسیون "اتحاد کمونیسم کارگری" را ایجاد کردیم. همانطور که منصور حکمت در حزب کمونیست ایران٬ "فراکسیون کمونیسم کارگری" را ایجاد کرد. و زمانیکه دیدیم عملا مانع فعالیت سیاسی فراکسیون ما میشوند٬ اجازه نمیدهند که حتی به عنوان فراکسیون در این حزب٬ که با تلاش بسیاری از ما به این موقعیت دست یافته بود٬ فعالیت مورد نظر خود را داشته باشیم و حتی موجودیت فراکسیون را در یک "انتخابات" اینترنتی - که طبق قوانین حزب مجاز نبودند- غیر قانونی اعلام کردند٬ عملا راهمان را با تمام سختی هایش جدا کردیم. ارگانهایی را که مسئولیتش را در اختیار داشتیم٬ مانند رادیو و تلویزیون٬ تحویل دادیم و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را پایه گذاری کردیم. این راهی بود که جریان "کورش مدرسی" هم میتوانست انتخاب کند. میتوانستند متمدن باشند٬ سیاسی باشند٬ به سنت سیاسی کمونیسم منصور حکمت متکی شوند و حزب دیگری را پایه گذاری کنند و سیاستهای تماما راست خود را بدون مقابله جریان حاکم بر این حزب دنبال کنند. اما چنین نکردند. محفل ایجاد کردند. حزب در حزب زدند. توطئه کردند و بالاخره در یک اقدام تماما غیر کمونیستی از اکثریت رهبری که در کنگره و پلنوم حزبشان انتخاب شده بود٬ "سلب مسئولیت" کردند. کودتای سیاسی – تشکیلاتی نام واقعی این اقدام است.
توجیهات این جریان واقعا مضحک است. میگویند پلاتفرم هیات دائم رهبری شان عملا مسبب خلع مسئولیت از جریان رهبری حزبشان است. عجیب است! مگر چه انتظاری داشتند؟ خطی شکست میخورد٬ گرایش اش در رهبری کنار زده میشود. خط دیگری با پلاتفرم خود حاکم میشود. نتیجتا پلاتفرم خود را مبنای فعالیت ارگانهای حزبی اش قرار میدهد. این حداقل انتظاری است که میتوان داشت. آیا جریان کورش مدرسی از قانون مبارزه درون حزبی "معاف" است؟ آیا گرایش ایشان همواره باید در "رهبری" باشد٬ در غیر این صورت کودتا میکنند و "کافه را بهم میریزند"؟ این گروکشی از کی تا بحال به یک سنت سیاسی تبدیل شده است؟ حتی جریانات رسما راست سیاسی هم چنین توجیهی را از این جریان ظاهرا "چپ" نخواهند پذیرفت. گرایش کورش مدرسی در یک مبارزه سیاسی درون تشکیلاتی شکست خورده است٬ اکثریت کمیته مرکزی این حزب رای به خطی میدهد که رهبری حزب را در دست دارد. خط و سیاستهای این جریان و تمایزش با سیاستهای گرایش راست کورش مدرسی روشن است. حتی از بیرون این حزب هم میشود خطوط تمایز و انشقاق را دید. طبیعی ترین اقدام این بود که این رهبری پس پیروزی در جدال درون حزبی خط سیاسی خودش را دنبال کند. ما توطئه گری و محفل بازی جریان کورش مدرسی را دیده بودیم٬ اما کودتاگری این جریان٬ باید اذعان کنم که دیگر برایمان غیر منتظره بود.
توجیه عمده دیگرشان این است که از قرار هیات دائم این حزب در پلاتفرمشان که به تصویب دفتر سیاسی هم رسیده است٬ اعلام کرده است که حزبشان نیازمند یک تغییر ریل سیاسی و تاکتیکی است. چه جنایتی عظیمی؟ و همین مساله باعث شده است که جیغ و فغان جناح کورش مدرسی به هوا رفته و اعلام کنند که کودتایشان "ضروری" بود و "حقانیت" دارد. اجازه دهید ابتدائا این اقدام شان را در سنت خود این حزب مورد بررسی قرار دهیم. آیا تاکنون کورش مدرسی کم مدعی چنین تغییراتی در این حزب شده است؟ از قرار اگر جریان کورش مدرسی چنین ادعایی بکند٬ هیچ اقدام نادرست و خطای تشکیلاتی را مرتکب نشده است٬ اما اگر جناح حاکم چنین ادعایی بکند٬ مرتکب بزرگترین خطای سیاسی شده است٬ بطوریکه باید با یک کودتا "خلع مسئولیت" شود. این استاندارد دو گانه از قرار یکی از "حقوق ویژه" این گرایش است که با چشم باز کردن این گرایش به آن تعلق گرفته است؟!
بعلاوه از آنجائیکه این گرایش هنوز اسما هم که شده خود را به سنت کمونیسم منصور حکمت متعلق می بیند٬ ذکر گوشه ای از تاریخ کمونیسم کارگری که زمانی خود کورش مدرسی به آن تعلق داشت٬ بیهوده نخواهد بود. منصور حکمت در حزب کمونیست ایران٬ ابتدا کانون کمونیسم کارگری و سپس فراکسیون کمونیسم کارگری را ایجاد کرد. رسما اعلام کرد که حزب کمونیست ایران بمثابه تشکلی که بخشی از ماتریال مادی و سیاسی جنبش کمونیسم کارگری را در خود دارد٬ باید تغییر ریل دهد. و پلنوم کمیته مرکزی آن حزب رسما بدون اینکه چنین بهانه هایی بتراشد رای داد که این کانون با پلاتفرمش برای تغییر ریل سیاسی مورد نظر این جریان در راس آن حزب قرار بگیرد. کورش مدرسی با این تاریخ بیگانه نیست. منصور حکمت در آن زمان پلاتفرم خودش را در دفتر سیاسی وقت که تماما جناحی بود٬ به تصویب رساند و به حزب برای اجراء ابلاغ کرد. اگر عبدالله مهتدی در آن زمان حق داشت کودتا کند٬ کورش مدرسی هم حق دارد که یک کودتای درون تشکیلاتی را سازمان دهد. اگر عبدالله مهتدی حق داشت تا اعلام کند تا زمان برگزاری کنگره من حزب را تصاحب خواهم کرد٬ گرایش کورش مدرسی هم محق خواهد بود چنین ادعایی بکند .
میگویند این جریان برای تغییر ریل سیاسی – تاکتیکی در "حزب حکمتیست" باید پلاتفرمشان را به کنگره میبردند. بسیار خوب حتی اگر این استدلال را بپذیریم مگر این جریان فرصت داد که جریان رهبری شان پلاتفرمش را برای تصویب به کنگره ببرد. این پلاتفرم در دفتر سیاسی تصویب شد٬ حتما اگر این جریان جدی باشد در زمان خودش پلاتفرمشان را در پلنوم و سپس در کنگره هم ارائه و برای تصویبش تلاش خواهند کرد. جریانی که فی الحال کودتا کرده است نمیتواند مدعی شود که چرا به پلنوم و یا کنگره ای که هنوز فرا نرسیده است نرفتید و کاری کردید که ما کودتا کنیم؟ واقعا تاسف آور است. بعلاوه از کجا معلوم جریانی که در دفتر سیاسی در اقلیت قرار میگیرد٬ کودتا میکند٬ در کنگره هم اگر در اقلیت قرار گرفت٬ کودتا نکند؟
برای یک لحظه تصور کنید که جناح حاکم دست به چنین اقدامی میزد٬ زمین و زمان را این محفل بحق بهم میدوختند که خاطیان باید به لحاظ تشکیلاتی توبیخ شوند! اما از قرار جریان کورش مدرسی از هر نوع قواعد و تنظیمات حزبی مبرا است. از حق ویژه ای برخوردار است. اگر خطش شکست بخورد حقش است که کودتا کند. این هم حتما گوشه ای از مختصات کمونیسم بورژوایی و خط راست کورش مدرسی است .
اما جدا از تمام این مسائل من تلاش جناح کورش مدرسی برای تصرف حزب را درک نمیکنم. ایشان چندی پیش در انجمن مارکس – حکمت که در باره کمونیسم و طبقه کارگر سخنرانی میکردند اعلام کردند که حزب حکمتیست حزبی متعقل به چپ سنتی در جامعه است. حزبی کمونیستی کارگری نیست. بعلاوه در نامه های خودشان به رهبری وقت حزب اعلام کرد که همواره خط سیاسی اش در حزبشان در اقلیت بوده است. حال برای من قابل فهم نیست که بخاطر حزبی که به چپ سنتی متعلق است٬ سیاستهای عملی شان حتی زمانیکه ایشان در رهبری شان قرار داشت با خط ایشان در تناقض بود٬ چقدر مگر ارزش دارد که بخاطرش باید کودتا سازمان داد و این همه بی آبرویی ببار آورد. آیا راحت تر نیست که دست از سر این حزب بردارند و اجازه دهند تا رهبری وقت خود را برای مصافهای آتی آماده کند٬ و پرچم کمونیستی منصور حکمت را آنطور که ادعا میکنند٬ بر افرازند؟ آیا واقعا این راهی متمدنانه تر نبود؟
یک دنیای بهتر: ارزیابی های متفاوتی از علل سیاسی بحران در این حزب موجود است. جناح "کورش مدرسی" معتقد است که علت این بحران در "کنار گذاشتن سیاستهای مصوب این حزب" و عبور از کورش مدرسی است. رهبری کنونی این حزب٬ بحران را ناشی از اقدام "فراقانونی" این جریان و فلجی که در چند سال اخیر این حزب به آن دچار شده است، می داند. بعضا عبور از منصور حکمت را منشاء بحران و موقعیت کنونی این حزب می شمارند. جناح سانتر این حزب، اختلاف را در بی توجهی به "وحدت حزب" میداند. کدام ارزیابی واقعی است؟ حقیقت بحران این حزب چیست؟ ریشه این بحران را در کجا باید جستجو کرد؟
آذر ماجدی: بحران این حزب را قبل از هر چیز باید در اختلافات سیاسی بسیار عمیقی که میان دو جناح بروز کرده است، جستجو کرد. توسل به اساسنامه در یک حزب سیاسی صرفا زمانی لازم می شود که اختلافات سیاسی عمیق و وسیع شده است و در نتیجه آن فعالیت متحد و متشکل بسیار سخت یا غیرممکن. احزاب سیاسی، بویژه احزاب کمونیست که به یک وحدت وسیع نیازمندند، بطور روتین بر مبنای اعتماد متقابل و اتحاد عمومی نظری و سیاسی فعالیت می کنند. زمانیکه برای پیشبرد فعالیت روزمره مجبور به توسل به اساسنامه می شوند و برای تنظیم مناسبات فی مابین دائما اختیارات و مسئولیت های اساسنامه ای را به رخ یکدیگر می کشند، اتحاد و وحدت داوطلبانه سیاسی از میانشان رخت بربسته است. ممکن است یک حزب بورژوایی که برای بقدرت رسیدن به انتخابات پارلمانی چشم دوخته است، بتواند در چنین شرایطی فعالیت حزبی را ادامه دهد و در انظار عموم ژست وحدت بخود بگیرد. اما در یک حزب کمونیست انقلابی که برای زیر و رو کردن مناسبات حاکم مبارزه می کند، چنین شرایطی سم است. فعالیت مشترک در چنین حزبی عملا غیرممکن است. جدایی و انشعاب تنها سرنوشت محتوم و ممکن است.
جناح کورش مدرسی کودتای سیاسی - تشکیلاتی خویش را با این استدلال توجیه می کند که رهبری حزب پلاتفرمی را به تصویب رسانده است که با سیاست های تاکنونی حزب تناقض دارد. لذا «هیات تشخیص صلاحیت حزب» تصمیم گرفته است که رهبری را بدست بگیرد تا از سیاست ها و مصوبات حزب پاسداری کند. چنین استدلالی هیچ انسان سیاسی را که مدتی تجربه فعالیت حزبی داشته باشد قانع نمی کند، چه رسد به کمونیست هایی که مدعی اند بر اصول سازمانی و روش های کمونیسم کارگری متکی هستند. می گویند هیات دائم اختیار تعیین یا تغییر استراتژی حزب را ندارد. و چون در پلاتفرم از تغییر ریل نام برده شده است، پس اینها می خواهند استراتژی حزب را تغییر دهند. اینها یک مشت استدلالات خود ساخته و خود راضی کن است. رهبری این حزب بنظر من، به این «اتهام» روشن و منطقی پاسخ داده است. گفته اند: استراتژی حزب سازماندهی انقلاب کارگری، استقرار جمهوری سوسیالیستی و سرنگونی رژیم اسلامی است. پلاتفرم مزبور هیچ تغییری در این سیاست نداده است، بلکه پلاتفرمی تصویب کرده است که بنظر آنها اجرای این استراتژی را تسهیل می کند.
جالب اینجاست که مقوله «تغییر ریل» را رهبری حزب از خود اختراع نکرده است. پیش از این در مواردی منصور حکمت از این مفهوم استفاده کرده است. بطور نمونه در حزب کمونیست ایران پس از آنکه مبحث کمونیسم کارگری را مطرح کرد از تغییر ریل سخن گفت. در آن مقطع کسی او را متهم به تغییر استراتژی حزب نکرد. در حزب کمونیست ایران وقت نیز استراتژی حزب سرنگونی رژیم اسلامی، سازماندهی انقلاب کارگری و استقرار سوسیالیسم بود. تغییر ریل نزد او تلاشی برای امکان پذیر ساختن دستیابی به استراتژی حزب بود. برای کسانی که در این تاریخ بنوعی سهیم بودند، تغییر ریل بهیچوجه تغییر استراژی حزبی را تداعی نمی کند. اما چرا جناح مدرسی تغییر ریل را بعنوان تغییر استراتژی درک کرده است؟ باین دلیل که کورش مدرسی پیش از این استراتژی کمونیسم کارگری را عملا کنار گذاشته بود. لذا تغییر ریل در پلاتفرم سیاسی جناحی که اعلام کرده است حزب از منصور حکمت عبور کرده است، از این می گوید که آثار منصور حکمت دارد در حزب خاک می خورد و از راست شدن حزب در چند سال اخیر شکایت دارد، معنایی بجز عبور از کورش مدرسی ندارد. بهمین خاطر است که رهبری حزب بر این مساله تاکید می کند که پلاتفرم سیاسی آنها تناقضی با استراتژی کمونیسم کارگری ندارد، بلکه با برخی سیاست های کورش مدرسی در تناقض است.
کورش مدرسی تعدادی سیاست راست جدید مطرح کرده است؛ بطور نمونه تحلیل هایی راست ارائه داده است که اگر توسط حزب پذیرفته شود، دیگر رسما مساله سرنگونی رژیم اسلامی از دستور حزب بیرون گذاشته می شود. پیش از این از متعارف شدن رژیم اسلامی و شکست جنبش سرنگونی سخن گفته بود و اکنون این سیاست راست را به ادامه منطقی اش رسانده است. گفته میشود که در سمینارهای حزبی از این سخن گفته شده است که رژیم اسلامی بحران اقتصادی ندارد؛ انتخابات تحت رژیم اسلامی مانند انتخابات در انگلستان است. پیش از این نیز که از سیاست حذف یارانه ها حمایت کرده بودند. اینها را کنار هم بگذارید، به چه سیاستی می رسید؟ کورش مدرسی و جناحش امر سرنگونی رژیم اسلامی را از دستور خویش خارج کرده اند. این بمعنای تغییر استراتژی کمونیسم کارگری است. پس زمانیکه رهبری جدید بر مساله سرنگونی تاکید می کند و اعلام می کند که قصد دارد بر این امر بار دیگر تمرکز کند، روشن است که جناح مدرسی داد و فعانش از تغییر استراتژی توسط رهبری کنونی بلند شود. باید اضافه کنیم که خیلی پیش از این، یعنی زمانیکه کورش مدرسی منشور سرنگونی را طرح و تصویب کرد، استراتژی کمونیسم کارگری نزد آنها حاشیه ای شده بود.
مساله دیگری که مورد نقد رهبری کنونی است مقوله شورا و سندیکا است، آنچه جناح مدرسی تحت عنوان دو قطبی شورا و سندیکا از آن نام می برد. منصور حکمت زمانیکه مبانی کمونیسم کارگری را در کنفرانس کادرها برشمرد، شورا را بعنوان یکی از این مبانی و یک خصلت پایه ای جنبش کمونیسم کارگری برشمرد. البته مبحث شورا و سندیکا به مدتها پیش از این برمی گردد. منصور حکمت ادبیات در مورد شورا و سندیکا را زمانیکه در رهبری حزب کمونیست ایران بود تدوین کرد. یک بخش مهم ادبیات کمونیسم کارگری، تبیین و تدوین شده توسط منصور حکمت، همین مساله شورا و سندیکا است. کمونیسم کارگری بر جنبش شورایی متکی است و می کوشد جنبش شورایی را بسط و گسترش دهد. اما اکنون جناح مدرسی بر سندیکا پای می فشرد و از رهبران سندیکایی کارگری الهام می گیرد.
باین اعتبار شاید باید گفت که حقیقتی در گفته جناح مدرسی موجود است. اگر جناح مقابل واقعا بر خط منصور حکمت پای می فشرد؛ اگر از راست روی حزبشان در رنج است و می خواهد این حزب را به یک حزب فعال کمونیسم کارگری و در خط منصور حکمت بدل کند و راست روی های این حزب را جبران کند، آنگاه علت بحران در عبور از کورش مدرسی نهفته است. کورش مدرسی در ۹ سال اخیر یکی یکی به مبانی و پایه های کمونیسم کارگری منصور حکمت یورش برده است. «درافزوده های» وی در عالم واقع نه در افزوده، بلکه تلاشی برای امحای این خط و بازگشت به خط چپ سنتی ای است که او در آن ریشه دارد. کمونیسم کارگری منصور حکمت مقوله انقلاب دو مرحله ای را رد کرده است. کورش مدرسی انقلاب مرحله ای را وارد استراتژی حزبش کرده است. کمونیسم کارگری منصور حکمت خود را بر جنبش شورایی متکی می داند و هدفش بسط و گسترش این جنبش است؛ کورش مدرسی مدافع جنبش سندیکایی شده است. کمونیسم کارگری منصور حکمت قاطعانه برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و سازماندهی یک انقلاب کارگری می کوشد؛ کورش مدرسی معتقد است که سرنگونی رژیم اسلامی موضوعیت ندارد. رژیم اسلامی متعارف شده است؛ جنبش سرنگونی شکست خورده است و انتخابات تحت این رژیم مانند انتخابات در انگلستان است.
کسی که بحران این حزب را در اپیزود اخیر، یعنی در کودتای جناح مدرسی می بیند، صرفا دارد علت بحران موجود را با ارجاع به اساسنامه توضیح می دهد. این یک برخورد سطحی به ریشه بحران این حزب است. کودتای تشکیلاتی خود ناشی از وجود یک بحران عمیق سیاسی در این حزب است. این کاملا روشن است که اختلافات سیاسی میان این دو جناح کار را به اینجا کشانده است. هر دو جناح نیز اعلام کرده اند که از مدتی پیش اختلافات سیاسی که در هر حزبی امری عادی است، در حزب آنها بشدت عمق و گسترش یافته است، بگونه ای که عملا کار مشترک را برایشان غیرممکن ساخته است. رسما و علنا اعلام کرده اند که از یک سال پیش دو حزب درون حزب عمل می کرده است. جناح اقلیت ساز خود را می زده است. بنظر می رسد که تلاش برای حل اختلاف و ادامه فعالیت مشترک درون یک حزب برای این دو جناح ناممکن شده است و دیر یا زود باید اقدامی برای برون رفت از این شرایط صورت می گرفت. جناح مدرسی، طبق سیاق همیشگی خود به قلدری متوسل شده است؛ بجای توسل به یک روش متمدنانه، به کودتا و غصب سایت های حزب و موجودی خزانه مرکزی حزب دست زده است و جالب اینجاست که با توسل به روش فرافکنی (که این نیز از روش های شناخته شده این جناح است) در حالیکه در حال سرقت، غافلگیرشان کرده اند، جناح مقابل را به سرقت متهم می کنند. می گویند که رهبری کنونی، حزب را سرقت کرده است، چرا که دارد از مصوبات حزب عبور می کند. اینها همیشه در موضع طلبکار قرار دارند. گویی حق بجانب، محق و رئیس از مادر زاده شده اند!
در این میان موضع سانتر حزب از همه سطحی تر است. می توان درک کرد که کسانی که به حزب شان علاقمندند، هر نوع ضربه ای به آن مضطرب و دردمندشان می کند. این قابل درک است. اما وحدت امری ابژکتیو و مادی است. پا در هوا نمی توان میان تعدادی انسان وحدت ایجاد کرد. وحدت بر مبنای سیاست های مشترک، درک مشترک، امر و آرمان مشترک شکل می گیرد. زمانی که سیاست ها و آرمان ها با هم در تضاد و تناقض قرار گیرد، سخن گفتن از وحدت امری پوچ و بیحاصل است. وحدت میان دو جنبش با پایه های اجتماعی و افق متناقض امری غیرممکن است. اگر رهبری حزب واقعا در تلاش برافراشتن پرچم منصور حکمت در حزب است؛ اگر می خواهد به سیاست های کمونیسم کارگری منصور حکمت رجعت کند؛ اگر قصد دارد سیاست های چپ سنتی، پوپولیستی و پاسیفیستی کورش مدرسی را در حزب حاشیه ای کند؛ آنگاه پایه های جنبشی این دو جناح عملا از یکدیگر تفکیک و مجزا خواهد شد. تلاش جریان سانتر، علیرغم درک نیت خوب آنها، نه تنها تلاشی پوچ است، بلکه در عمل در خدمت جناح راست، یعنی جناح مدرسی قرار می گیرد. وحدت برای وحدت نه ممکن و نه مطلوب است.
یک دنیای بهتر: راه حل ها نیز متفاوت است. رهبری این حزب بر تشکیل پلنوم و کنگره تاکید دارد. جناح "کورش مدرسی" خواهان برگزاری کنگره فوق العاده است. جناح سانتر این حزب بر راه حلی که از جانب احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان ارائه شده است٬ تاکید دارد. کدام راه حل ها واقعی اند؟ آیا جناحهای مختلف در این حزب میتوانند "وحدت" و "انسجام" را به حزبشان بازگردانند؟ آیا چهارچوب "حزب تعدد نظرات و وحدت اراده" میتواند راه حلی برای فائق آمدن بر این بحران باشد؟ آیا ائتلاف و سازشی میان جناحهای موجود در این حزب ممکن است؟ چه ارزیابی ای از سیاست ارائه شده از جانب احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان دارید؟ از نقطه نظر منافع کمونیسم کارگری چه تحولی در این حزب مطلوب است؟
سیاوش دانشور: "راه حل" رابطه مستقیمی با درک درست صورت مسئله دارد. اگر کسی معتقد است که همه چیز سرجایش است و صرفا عملی ضد تشکیلاتی صورت گرفته است، آنوقت میشود به اساسنامه و موازین رایج حزب مربوطه مراجعه کرد و بر این مبنا راه حلی قانونی جستجو کرد. اما اگر مسئله سیاسی و عمیق تر از مانورهای قانونی و اساسنامه ای است آنوقت راه حل دیگری دارد. ما قریب یکسال پیش در باره بحران حزب "حکمتیست" حرف زده ایم و چشم انداز امروز را بر اساس تناقضات بنیادی این حزب با کمونیسم کارگری پیش بینی کرده بودیم.
بحران این حزب بحرانی هویتی است. وضعیت امروز محصول تناقض دیدگاههای سوسیالیسم عهد عتیقی و غیر کارگری آقای مدرسی با دیدگاههای معرفه کمونیسم کارگری منصور حکمت است. از منشور سرنگونی که سند هویتی این جریان است تا نفی تزها و بنیادهای فکری و سیاسی کمونیسم کارگری به همینجا میرسد. آقای مدرسی و همفکرانش انتظار بیجا دارند که در حزبی که به ناحق عنوان کمونیسم کارگری و "حکمتیسم" را برخود نهاده اما از دیدگاههای فرقه ای و غیر اجتماعی دفاع میکند، عده ای کمونیست پیدا نشوند و علیه این سیاستها نایستند. بدنبال جدائی تعدادی از کادرهای قدیمی این جریان و همینطور جدائی های همراه با سکوت، امروز بخشی از حزب علیه دیدگاههای کورش مدرسی با پرچم کمونیسم منصور حکمت قد علم کرده است. دفاع از کمونیسم منصور حکمت اگر جدی و پیگیر باشد راه حلی وجود ندارد. انقلابیگری کمونیستی کارگری با هیچ نسخه ای نمیتواند با سیاست تسلیم طلبی راست بورژوائی همزیستی کند. این غیر ممکن است. حتی اگر اختلاف تا این حد جدی هم نبود، آوانس دادن به یک عده کودتاچی که هر پرنسیپ ساده کار جمعی تا چه رسد به کار کمونیستی را دلبخواهی منحل اعلام میکنند جایز نیست. تصور این یکی واقعا مشکل است که به هر دلیلی عده ای شبانه تشکیلات را تسخیر کنند، حکم برکناری افراد و سلب مسئولیت از نهادها و ارگانهائی که خود به آنها رای داده اند را اعلام کنند، خود را بعنوان رهبران خودگمارده معرفی کنند و انتظار داشته باشند که دیگران برایشان بعنوان "منجیان راه حق و حقیقت" هورا بکشند! فرقه و رفتار فرقه ای و ضد اجتماعی در دنیا کم نبوده اما الحق باید به آقای مدرسی در این قلمرو جایزه اسکار داد! به نظر من هر گونه سازشی با این بی پرنسیپی و گردنه بگیری نتیجه ای جز شریک شدن در این افتضاح سیاسی بهمراه ندارد. هر چند که طرح کودتاچیان در نیمه راه شکست خورد.
قابل درک است که کسانی که به خانه شان شبیخون زده اند و در موقعیت پوزیسیون و نه اپوزیسیون هستند، با خونسردی تلاش کنند که صدمات را جبران کنند و در قبال مانورها و استدلالهای کودتاچیان به مراجع رسمی متوسل شوند. هیچ چیز طبیعی تر از این نیست که نشست رسمی کمیته مرکزی یعنی پلنوم بسرعت این واقعه را بررسی کند و از حزب و موازین و چهارچوبهای تشکیلاتی آن دفاع کند. اما بحث "کنگره فوق العاده"، آنهم با شرکت نمایندگان کنگره قبلی، جزو عجایبی است که هدف سیاسی اش تکمیل کودتای شکست خورده اینبار توسط یک مجمع ظاهرا قانونی است. اگر عمل شنیع کودتای تشکیلاتی به اهدافش میرسید، جواب سلام رهبری وقت حزب را هم نمیدادند. حال که در برزخ شکست و استیصال سیاسی گیر افتاده اند، تلاش دارند با مانور تشکیلاتی به اهداف سیاسی شان برسند.
واقعیت اینست که تز آقای مدرسی اینست که اگر من رئیس باشم و حرف من پیش برود قانون و اساس نامه باید حکم براند. اما اگر من شکست بخورم و حرف سیاسی ام دیگر خریدار نداشته باشد، آنوقت به نام نامی دفاع از قانون و اساس نامه کودتا میکنم!؟ قبول طرح کنگره فوق العاده یعنی قبول جریان و سنت کودتا و دادن فرصت دیگری برای زدن تیر خلاص تشکیلاتی اما اینبار با پوشش رسمی و قانونی! اما اگر ایشان یک سر سوزن به موازین تشکیلاتی پایبند بودند که دست به کودتا نمیزدند و این آبرو ریزی را ببار نمی آوردند.
جناح سانتر در دوره بحران تشکیلاتی اساسا نیروی راست است. بدون تردید عده ای هستند که نفس وحدت حزب برایشان مهم است و تلاش دارند مانع انشقاق شوند. این مسئولیت سیاسی را باید بطور مشروط قدر دانست. مشروط به این معنی که زیر پوشش "سیاست مسئولانه" چراغ خاموش و غیر مسئولانه از کودتا دفاع نکنند، آنرا برسمیت نشناسند و قویا آنرا تقبیح کنند. اما اگر این مواضع روشن را نداشته باشند، آنوقت بخشا آگاهانه و بخشا ناآگاهانه هیزم به تنور کودتاچیان و کسانی که روز روشن حزب را منحل کرده اند میریزند. حمایت راست از موضع سانتر فرصت طلبانه بود و همانطور که پیش بینی میشد سانتر در این جریان نمیتوانست کاری بکند و عملا شکست خورد.
موضع احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان بخشا پراگماتیستی و از سر محاسبه سود و زیان است. تردیدی نیست که این دوستان به قبح ماجرا آگاهند. بنظر میرسد که نظر واحدی در میان آنها در قبال دو جناح حزب وجود ندارد اما با موضع نگرفتن تلاش دارند که از سرایت بحران به احزاب خودشان جلوگیری کنند. اما تداوم موضع کنونی شان نه فقط کمکی به این امر نمیکند بلکه ممکن است پس لرزه های سنگین تری داشته باشد.
"وحدت" و "انسجام" با فرض قبول کودتا غیر ممکن است. کودتا ماجراجوئی فرقه ای جریانی بود که آینده ای برای خود نمی دید و از سر استیصال سیاسی آخرین تیر را شلیک کرد. متوسل شدن صرف به قوانین و ضوابط حزبی و ندیدن عوامل سیاسی ای که به این عمل زشت منجر شد، و تلاش برای وحدت با کودتاچیان به هیچ انسجامی منجر نمیشود. اگر چهارچوب "حزب تعدد نظرات و وحدت اراده" تاکنون جواب داده بود کودتا صورت نمیگرفت. کودتا فرزند ناقص الخلقه و محصول تز "حزب تعدد نظرات و وحدت اراده" است. آقای مدرسی با دست زدن به کودتا اثبات کرد که این تز تا چه اندازه پادرهوا و اپورتونیستی است.
کدام راه حل ها واقعی اند؟ بحران هویتی راه حل سیاسی دارد. آنچه که وضعیت امروز را موجب شده نتیجه جمع شدن تناقضات سیاسی این حزب با دنیای بیرون و سر باز کردن شکافهائی است که تا مدتی قبل میتوانست در کریدورهای تشکیلاتی کنترل شود. وقتی فشارهای بیرونی و تقابلهای درونی به نقطه معینی میرسد، دیگر سیاست سازش و تداوم وضع پیشین عملی نیست. راه حل نقد همه جانبه سیاسی خطی است که این حزب را به وضعیت امروز انداخته است. این یعنی نقد سیاسی و بدون سازش کل سیاستهای راست و مبانی ای که این حزب را بر اساس دیدگاههای کورش مدرسی شکل داده و امروز با عمل کودتا بن بست و شکست خود را اعلام کرده است. این تنها با برافراشتن پرچم انقلابی و کمونیستی کارگری منصور حکمت عملی است. در این مسیر آنها که فکر میکنند دیدگاههای کمونیسم کارگری "کهنه" و "قدیمی" اند، لابد میروند بر اساس دیدگاههای "جدید" همراه با پیشکسوتان دو خردادی قدیم و امروز طرفدار سیاستهای ضد کارگری احمدی نژاد و با افق ایران سرمایه داری متعارف، حزب و کانون و محفل شان را میسازند. سازش با این خط منحط خودکشی سیاسی است. *